اتفاق اتفاقی


SS501 story

داستان هایی از دنیای دابل اسی ها

 

قسمت پنجم،،،،،، قبل از داستان باید بگم یا در زبان کره ای به معنای هی است پس اگه این کلمه را دیدین تعجب نکنین همون هی خودمونه             


همه ی اعضا داشتن با تعجب به نفس نگاه میکردن که هیونگ دستشو زد توسر خودش و گفت بدبخت شدیم هیون که داشت از عصبانیت میترکید بلند شد یقه ی هیونگ رو گرفت و گفت بلند شو زود این دختره ی جیغ جیغو رو از اینجا ببر خودتم گمشو نفس که یکی از طرفدارای هیونگ بود خیلی عصبانی شد هیونگ داد زد اصلا دلم خواسته از اینجا هم نمیرم ناسلامتی اینجا خونه ی منم هست هیون گفت دیگه نیست من با کمپانی صحبت میکنم میگم یه خونه ی دیگه برات بگیرن گمشو بیرون نفس که خیلی عصبانی شده بود رفت جلو یقه ی هیونگو از دست هیون گرفت بعدش هیونگو هل داد عقب و یه لگد محکم زد توسر هیون هیونگ که داشت سکته را میزد گفت دیگه همه چیز تموم شد هیون که از دماغش داشت خون میومد رفت توالت تا دماغشو تمیز کنه همه ی اعضا دهنشون وا موند همشون ترسیده بودن یونگ سنگ که خیلی ترسیده بود گفت خاکبرسرت هیونگ از الان خودتو مرده حساب کن با اون خشمی که من توچشای هیون دیدم مردی من که میرم بعد سریع رفت تو اتاقش جونگمین هم ترسیده بود یه خمیازه ظاهری کشید و گفت من خوابم میاد میرم بخوابم بهتره اینجا نباشم وگرنه میمیرم و همینجور که داشت میرفت رو به هیونگ کرد و گفت راستی برات فاتحه میفرستم بعدشم سریع رفت تو اتاقش کیو هم فقط سریع رفت تو اتاقش فقط نفس و هیونگ مونده بودن هیونگ اب دهنشو قورت داد و گفت منم دارم میرم یه دفعه نفس گرفتش و گفت کجا شما ها چرا اینقدر ترسویین باید محکمتر میزدمش پسره ی اشغال یه دفعه هیون در دستشویی را محکم بست طوری که صدا همه جا پیچید همه از ترس صداشون در نمیومد و در اتاقاشون گوش وایمستاده بودن هیون اومد جلوی نفس با چشمای خونی و پراز خشم به نفس نگاه میکرد و گفت گمشو بیرون نفس جیغ زد :یا به تو یاد ندادن که با دخترا چجوری حرف بزنی یه دفعه هیون یقه نفس رو گرفت و چسبوندش به دیوار و تا خواست حرف بزنه هیونگ دستشو گرفت و گفت هیون چیکار داری میکنه یادت رفته اون فقط یه دختره هیون خیلی و حشتناک به هیونگ نگاه کرد و گفت سه ثانیه وقت داری از اینجا گمشی هیونگ گفت نمیشه حالا ده ثانیه وقت بدی اونجوری که من حساب کردم نمیشه تو سه ثانیه کفشامو بپوشم تازه اگه بند هاشونم نخوام ببندم ده ثانیه طول میکشه یه دفعه نفس با ماهیتابه محکم زد تو سرهیون هیون هم بیهوش افتاد رو زمین هیونگ که چشاش تقریبا دا شت سیاهی میرفت رو به نفس کرد و گفت چه غلتی کردی حالا چیکار کنیم نفس گفت نترس اروم زدم نمرده اتاق این اشغال کجاست ؟ هیونگ با دست های لرزون اتاق هیون را نشون داد بعد نفس رو به هیونگ کرد و گفت چرا معطلی بیا این تن لش را جمع کن ببر هیونگ همه ی اعضا را صدا زد بقیه اعضا وقتی هیون را اونجوری دیدن دهناشون وا موند هیونگ جیغ زد یکی بیاد کمک که یونگی اومد و هیون را بردن تو اتاقش نفس روبه بقیه اعضا کرد همه هاج و واج مونده بودن که چه جوری مبتونه با هیون سوپراستاری که همه عاشقشن این کارا بکنه بعد نفس سکوت رو شکست و گفت با شناختی که از شما ها دارم مطمعنم شما با موندن من اینجا مشکلی ندارین اعضا هم که دلشون واسه نفس سوخته بود چیزی نگفتن یه دفعه هیونگ جیغ زد نخیر کی گفته از خونه ی ما گمشو بیرون نفس یه نگاه وحشتناک به هیونگ کرد و هیونگ هم گفت باشه بابا قبول من فقط خواستم نظرموبگم


خوب این قسمت هم تموم شد نظر یادتون نره



نظرات شما عزیزان:

saghi
ساعت1:37---4 تير 1394
عوضی اشغال تنه لش واسه چی به هیون بی احترامی کردی بزنم لهت کنم بیشعور اشغال واقعه که با آون هیونگت بدسلیقه برو اول یاد بگیر چه جور داستان بنویسی که به طرفدار های هیون برنخوره بیشعور

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, ساعت 17:24 بـ ه قـلمـ نفس خانوم



طراح : صـ♥ـدفــ